آخرین لحلظات با آیت الله تبریزی (ره)
 
حبل المتین
ارایه ی بهترین اطلاعات مذهبی

 

 

19_8509010382_L600

 

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی .

ساعت ده شب در حالی که سکوت همه جا را فرا گرفته بود بر بالینشان حاضر شدم، در حالی که نور وجودش را فراگرفته بود آرام در حال ذکر بود، آخرین لحظات خود را می گذراند، من غافل بودم، امیدم از بهبودی ایشان هنوز ناامید نشده بود، او داشت خود را مهیای لقاء میکرد، اخرین الفاظ را صرف نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) می نمود، دستهایش را فشردم، از اعماق وجود با صدای لرزان گفتم که حالشان رو به بهبودی است او داشت وداع می کرد در حالی که من امید به حیاتش داشتم، او به ملاقات آنان که تمام وجود خود را وقفشان کرده بود می رفت، آرام در بستر جای گرفته بود و لبهای مبارکشان در حال زمزمه بود، و با تمام وجود سعی می کرد نام اهل بیت(علیهم السلام) را به زبان آورد و از صورتشان می توانستی نفس مطمئنه را بیابی. (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی)  آرام نفس می کشید و صورت ملکوتیشان هر بیننده ای را متوجه می کرد، دست راستش را بر سینه ام نهادم ، نوازشش کردم، در حالی که دست مبارکشان در دستم بود به فکر فرو رفتم، هشتاد سال تلاش در راه ترویج علوم آل محمد(ص)، هشتاد سال کوشش در تثبیت کلمه حقه، او کسی بود که می گفت: من از زمانی که خود را یافتم استراحت را احساس نکرده ام، او تمام وقت خود را صرف معارف اهل بیت(علیهم السلام) کرده بود می خواست کمی استراحت کند، لذا روزهای آخر می فرمودند: دیگر از دنیا خسته شده ام، می خواهم کمی در قبر استراحت کنم. تا بود تمام وقت خود را صرف مطالعه، نوشتن، درس و جواب دادن به استفتاءات می کرد. و استراحت برایش معنا نداشت، حتی هنگامی که برای تغییر آب و هوا به روستای فردو درچند فرسنگی قم می رفت مشغول کار علمی بودند، قلم به دست ساعت ها می نوشت که ثمره آن را می توان در تألیفاتشان یافت. در آخرین لحظات بر بالینشان بودم، که ناگهان صدای خطر دستگاه ضربان قلب طنین افکن شــد، گاه چشمان خود را باز کرده و گاه می بستند، آنقدر آرام بود که باور نمی کردم او در حال وداع اسـت. کسانی که در بخش بــودند نمی خواستنـد واقعیت را بگویند، آرامش و نورانیت این پیر ولاء آنگونه بود که نمی شد تشخیص داد که در حال خداحافظی از دنیا است، میرزا(ره) زندگی و مرگ برایش یکسان بود، و این را با عمل بارها و بارها حتی در محفل گرم درسشان به شاگردانش رسانده بود. بارها می گفتند: اگر قدرت داشته باشم خدمت می کنم، و اگر توانایی نباشد ماندن بی خدمت معنایی ندارد، لکن هرچه مقدّر خدا است تسلیمم. قبل از انتقال به بیمارستان با آنکه می دانست جسم مبارکشان در حال تحلیل است، و روزهای آخر عمر مبارکشان می باشد، لکن سعی می کردند هر روز تمام نیروی خود را جمع کرده، و جهت پاسخ گویی به  مسائل شرعی مردم، در مجلس استفتاء حاضر شود، صدایش لرزان بود لکن مطالب دقیق و پرمحتوا اداء می شد، او ضعیف شده بود لکن آن قدر مسلط به مبانی فقهی و اصولی بودند که با فشـار به خود و غلبه بر ضعف جواب مسائـل را می داد. هر روز با شوق و ذوق علی رغمدردی که می کشید از همه زودتر در اتاق بحث حاضر می شد و منتظر بودکه به هر شکـل ممکن، بتوانند پاسخگوی مسائل مردم باشند. او خود را وقف مردم کرده بود و با دقت به خواسته های آنها پاسخ می گفت. به دفاع مستمر وشجاعانه از مبانی و مسلمات مذهب، (علی رغم بی مهری که در دفاع از صدیقه شهیده فاطمه زهرا(س) از طرف برخی روبرو شد) ـ می پرداخت و عمر پر برکت خویش را صرف اعتلای کلمه حقه نمود.

او می دانست اگر به بیمارستان منتقـل شود دیگر بازگشتی برای آن مجالس نورانی نخواهد بود، و شاهد بر آن گذاشتن دو دستـمال در کفـن خود قبـل از انتقال به بیمارستان بود. (مرحوم میرزا(ره) دو دستمال سیـاه داشتنـد که در مصائب اهل بیت(علیهم السلام) اشک های خود را با آن پاک می کرد، و بارها و بارها به فرزندان خود می گفتند این دو دستمال را در کفن من قرار دهید، که ذخیره قبر و قیامتم باشد)، فرزند مرحوم میرزا(ره) می گوید: بعد از غسل به دنبال دستمالها گشتیم تا آنها را در کفن قرار دهیم بعد از ناامید  شدن از یافتن دستمالها، کفنی که سالها از آن محافظت می کردند را باز کردیم دیدیم خود آقا دو دستمال را در کفن قرار داده اند زیرا که آن مرد الهی می دانست دیگر بازگشتی نخواهد بود و در بیمارستان به ملکوت اعلی خواهد پیوست.

از بی مهری گفتم از بی وفایی بعضی در حوزه علمیه قم و حتی خارج آن، بگذارید کمی آن را باز کنم تا یادگاری باشد برای نسل جوان که بدانند چه دُر گُوهری را از دست دادند، و چه نوری از حوزه غروب کرد، و فقدان او مصداق بارز «یوم علی آل الرسول عظیم» بود. فقدان او ثلمه ای بود که خیلی باید زمان بگذرد تا شخصی مثل ایشان در حـوزه پیدا شود، آن روز یـادم نمی رود و ای کاش آن منظره را ندیده بودم، هنگامی که شنید بعضی در قضایای حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا(س) تشکیک می کنند، و عده ای متاسفانه از حوزه قم با همراه شدن با مشککین بر علیه مرحوم میرزا (ره) حرکتی را شروع کرده اند، و برخی مدّعیان تولیت امور حوزه و مذهب، در جهت دفاع از مسلمات مذهب و دفاع از مظلومه دو عالم دخت رسول خدا(ص) حتی حاضر نشدند لب به سخن بگشایند. آنان علاوه بر آنکه حرکات مشککین را متوقف نکردند، بلکه در بعضی موارد آنان را تقویت کرده و این پیر مرد دلاور را تنها گذاشتند، هرچند که بارها و بارها می گفت: من به هیچ کس احتیاج ندارم من به تکلیف خود عمل می کنم.

29_8509010382_L600

او همچون شمع در ولای اهل بیت(علیهم السلام) می سوخت. آنگاه که شنیدند عده ای در قضیه حمله و تجاوز و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شبهه می کنند، صورت ملکوتیشان بر افروخته شد، اشک از گونه های مبارکشـان سرازیـر شد، و فرمـودند: مگر این دخـت رسول خـدا چه گنـاهی کرده که باید این همه ظلمها را تحمل کند، مگر آن ظلمها که درزمان حیات مبارکش بر سرشان آمد کافی نبود.

مرحـوم میرزا(ره) با قاطعیت می گفت: آنان که در قضـایای حضرت زهرا(س) تشکیک می کنند هرچند که عمامه به سر هم باشند از ما نیستند، و آنگاه آن خطبه آتشین را در مسجد اعظم قم بعد از درس خارجشان بیان فرمودند: و مشکـکین را به زباله دان تاریـخ روانه کردند. آنگاه دست به قـلم برده و در دفاع از حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مطالبی را نوشتند و در جواب استفتائات ضمـن تثبیت کلیه وقایع حضرت فاطمه زهرا(س) بر آنان که تشکیک می کردند لفظ ضال و مضل را منطبق کردند، و فرمودند: هرکس این مشککین را همراهی کند از ما نیست و حسابش فردای قیامت با ایزد منان است که حساب سختی خواهد داشت.

آنگاه برای دفاع از مظلومیت حضرت فاطمه زهرا(س) با هیئت عزاداری با جمعی از فضلاء و طلاب و مخلصین درگاه ولایت در سالروز شهادت آن حضرت در حالی که پا برهنه در گرمای سوزان حرکت می کردند جهت عرض ادب و تسلیت به کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) از دفتر به سوی حرم مشرف شدند. اهالی قم و طلاب آگاهند که ایام فاطمیه مجالس در قم بسیار محدود بود لکن با حرکت این فقیه مقدس(ره) فاطمیه به عاشورای دیگر تبدیل شد، و این از یادگارهای این مخلص درگاه اهل بیت(علیهم السلام) است که تا ابد در تاریخ ثبت شد. فراموش نمی کنم آن روزی که ایشان در حالی که گرمای زمین شدید بود با پای برهنه جهت تعظیم شعائر و عرض ادب به صدیقه شهیده(س) و دفاع از مظلومیتش حرکت می کرد به ایشان گفتم زمین گرم است اجازه دهید که کفش مبارکتان را بیاورم. ایشان در حالی که اشک می ریخت میفرمود: بگذار برای مظلومیت حضرت بسوزد این سوزش أمان است روز قیامت، من تا عمر دارم می خواهم با تمام وجود از مسلّمات مذهب و حریم اهل بیت(علیهم السلام) دفاع کنم، و هیچ چیز مرا متوقف نخواهد کرد، من از ابتدا با آنان پیمان بسته ام و تا آخرین نفس بر آن پایبندم. امروز با پای برهنـه خارج شده ام تا از مظلومه صدیقه شهیده(س) دفاع کنم، مگر نمی دانند خداوند غضب می کند به غضب فاطمه و خشنود می شود به خشنودی فاطمه (ان الله تبارک و تعالى یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها)، هرکس به هر نحو ممکن به این خاندان(علیهم السلام) خدمت کند سعادت دنیا و آخرت را کسب خواهد کرد، و خدا توفیق دهد که ما به وظیفه خود به درستی عمل کنیم، که فردا پاسخگو خواهیم بود. چگونه با شوق و ذوق بر کرسی درس می نشست و با آن دقت علمی بالا و تسلط و فهم دقیق مطالب را بیان می کرد، شب و روز در حال مطالعه و نوشتن بود. گـویا دنیا برایش کوچک بود، می خواست از تمام لحظات استفاده کند، من در آخرین لحظات بر بالینـش بودم با نگاه به صورت ملکوتیش، تمـام لحظات حیات او برایم مجسم شده بود، دستگاه تنفس آژیر خطر می کشید. مرحوم میرزا(ره) در حال وداع بود. هاله ای از نور صورت مبارکشان را فرا گرفته بود، گویا منتظر بود، انتظار یار، آنان که سالها به خاطر عشق و محبت به آنان شبانه روز فعالیت می کرد. بدن با آنکه لاغر شده بود و پوست به استخوان چسبیده بود، لیکن نورانیت صورت و لطافت آن حاکی از قُرب جایگاه او ومقامات عالیه ای بود که او در انتظارش بود. او می گفت: دیگر از دنیا سیر شده ام و می خواهم در قبر استراحت کنم. سر خـود را بر روی خـاک بگذارم وآسوده و آرام جای بگیرم. او قبر خود را محل استراحت می دانست. مرحوم میرزا(ره) با کـوله باری از محاسن و نیکیها سفر کرد. او برای دفاع از کیان تشیع و اهل بیت(ع) و به خصوص صدیقه شهیده فاطمه زهرا(س) ایستاد، و تمام مشکلات را تحمل کرد و لکن کسی او را همراهی نکرد. آری عده کمی که اجرشان با فاطمه زهرا(س) است آن فقید راحل را یاری کردند، و اسم خود را در طومار محبین و مدافعین حضرت فاطمه زهرا(س) ثبت کردند، هنیئاً لهم که از این فرصت استفاده کرده و سعادت اخروی را کسب کردند، و بَدآ به حال آنان که سکوت اختیار کرده و مشغول زینت دنیای خود شدندو از فرصتی که خداوند متعال جهت امتحان آنان عنایت کرده بود استفاده نکردند و خسران آخرت را خریدار شدند، مرحوم میرزا(ره) در آخرین لحظات نیم لبخندی به لب داشت، لحظه وداع نزدیک می شد، او آرام گرفته بود. ناگهان نگاه مبارکشان به سمت راست دوخته شد و در حالی که اشک از چشمانشان سرازیر می شد، ضربان قلبشان ایستاد، انا لله و انا الیه راجعون. میرزا(ره) به ملکوت اعلی پیوست، زندگی دنیا را پایان داد و به سعادت اخروی نائل شد. آن سعادتی که از ابتدای طلبگی به آن قسم خورده بود که تا آخرین لحظات جهت دفاع از کیان تشیع و تقویت مذهب تلاش کند. او بارها می گفت: اگر خدا توفیق دهد می خواهم به حوزه امام صادق(ع) خدمت نمایم. مرحوم میرزا (ره) تمام اهداف و منویات خود را محقق ساخت، و با قلبی مطمئن از دنیا رفت، و گواه بر آن شاگردان، تألیفات و موضع گیری شجاعانه ایشان است. آن قدر آرام و آسوده رخت از دنیا بست که اگر به صورت مبارکشان نظر می کردی، گمان می کردی در خواب خوش و عمیقی رفته است. واقعاً مرگ را ایشان یک خواب و انتقال به مرحله دیگر زندگی می دانست. نمی دانم چگونه وصف نورانیت آن جسم پاک را بنمایم. او واقعاً خواب بود. آن قدر آرام گرفته بود که نمی توانستم باور کنم او دیگر در میان ما نیست، به سینه مبارکشان نظر می کردم خدایا نفس می کشد،؟! به التماس افتادم، خدایا عنایتی کن، چشمهایم پر از اشک شده بود، چرا که باور نمی کردم یتیم شده ام، بی پدری خیلی سخت است. او از میان ما رفت و ما را تنها گذاشت. پدری مهربان که هر لحظه زندگیش درس و عبرتی برای همگان بود، هر حرکت و گفتارش ارائه طریق بود. مگر در سمت راست چه چیزی را مشاهده کردند که با تمام قوا به آن سمت می نگریستند. دیگر نمی توانستم تحمل کنم گویا پاهایم یاری ایستادن نداشت کم کم زانویم احساس سستی می کرد، و سرانجام احساس کردم دیگر قادر نیستم بر روی پاهایم بایستم. برای آخرین بار با او وداع نمودم. اطرافیان مرا دور می کردند و هرچه از آن جسم مبارک  فاصله می گرفتم غم و اندوه فزونی می یافت. باور نمی کردم دیگر بی پدر شده ام، روزها و شبها در کنار او بودم، و لحظات شیرین زندگی را با او گذرانده بودم، برایم قابل تصور نبود که دیگر نمی توانم در کنارش باشم. دستهای لطیفش را ببوسم،  باید آخرین وداعها را می کردم و به خود می گفتم دیگر نمی توان
این صورت نورانی را ببینی، خیلی دلشکسته بودم. ای کاش خدا مرا هم با او می برد، ای کاش این روزها را نمی دیدم، ای کاش خدا از عمر من می گرفت و بر عمر او افزون می کرد، و ای کاش…

نمی دانم چه گذشت هرچه بود خیلی سریع گذشت، احساس کردم دیگر نمی توانم بر روی پایم بایستم، کم کم خم شدم وروی پاهایم نشسته تمام قدرتم تحلیل رفته بود احساس می کردم کمرم شکسته است دیگر طاقتم تمام شده با صدای بلند شروع به گریه کردن کردم، گریه به حال خودم که چه پدری را از دست دادم، چه معلمی را از دست دادم، چه زود این نور غروب کرد و نمی دانستم  چه کاری انجام دهم، لحظه به لحظه آن صورت نورانی جلو دیدگانم مجسم می شد و حرکات و سکنات مرحوم میرزا (ره) به ذهنم خطور می کرد، صدای گریه سایرین که در محل بیمارستان بودند طنین افکن شد. هرکس به شکلی در حال ابراز احساسات بود، ناگاه احساس کردم نیرویی مرا به مقاومت و استواری فرا می خواند، تو باید الگو باشی، وقت کار تو الآن است از جای خود بلند شدم، در حالیکه سعی می کردم تمام نیروی خود را جمع کنم یاد وصایای مرحوم میرزا (ره) افتادم او می گفت: فرزندم باید صبر کنی و تلاش کنی و امر را به خدا واگذاری و سعی کنی طوری عمل کنی که مردم رحمت بر من بفرستند. آن گونه باشی که رضایت امام زمان(عج) در آن است او را ناظر بر کارها بدان و از آنچه تو را از محبت اهل بیت(ع) دور می کند بپرهیز، کار آخوندی کن و از علم و عمل غافل مشو، دنیا دار فنا است و به هیچ کس وفا نکرده است و سریع می گذرد. کاری نکنید که در پایان کار، حسرت بخوریید تا می توانید برای خود حسنات ذخیره کنید که انسان در قبر احتیاج  به آن دارد. به شاگردان و عزیزانم بگو مرا در قبر فراموش نکنند. من به دعای خیر نیاز دارم. بر روی قبرم قرآن، سوره یاسین و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) داشته باشند و من هر آنچه در دنیا انجام داده ام به جز عشق به اهل بیت(علیهم السلام) چیز دیگری مرا  ادار به آن کار نکرده است. من به عشق آنها زنده ام و با اقرار به محبت و مودت آنان از دنیا خواهم رفت و من از ابتداء جوانی با آنان پیمانی بسته ام که تا آخرین لحظات بر آن پایبند هستم.

آیت الله تبریزی

منبع:fa.tabrizi.org

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حبل المتین و آدرس hablolmatin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 23165
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1